- نوشته شده در ۲۱ مرداد ۲۵۷۴
بخش نخست: مردمان بی خرد این نوشته درباره ی کسانی است که فروتنی و افتادگی در میان آنها مرده است، همانها که کشورمان را به چنین روزی انداخته اند. این نوشته، درد دل یا گلایه از کسانی که آنها را «مردم» می نامیم نیست بلکه تلاشی برای روشن ساختن مرزهایی است که تاکنون به خوبی روشن نشده است.
این روزها شاید بیشترین واژه ای که در نوشته ها و رسانه ها بکار می رود مردم باشد. هر حزب و گروهی، هر وابسته و هواداری، هر سخنران و سیاستمداری به گونه ای خود را از مردم یا هوادار مردم نشان می دهد. چه آنها که امروز بر سر کارند و چه آنهایی که برای آینده نقشه می کشند همه جا از مردم سخن می گویند. می خواهیم ببینیم آنان از چه چیزی سخن می گویند.
نخست یادآور می شوم که واژه ی «مردم» یک واژه ی تکی و مفرد است و معنای آن همان آدم ، انسان ، شخص ، دیگری و گاهی نیز به معنای کسی است که او را نمی شناسیم. آنچه که امروزه به آن مردم گفته می شود بهتر است که «توده ی مردم» یا «مردمان» گفته شود. ولی در این نوشتار برای سادگی بیشتر ، همان واژه ی تکی مردم را به کار می برم.
بسیاری از کسانی که امروزه خود را مردم می نامند، سده ها است که آنچه بوده اند را از دست داده اند. آنها همواره تلاش می کنند تا بار معنایی ارزشمندی به نام خود بدهند. حقوق مردم ، خواسته های مردم، رنج مردم، رای مردم ، آزادی های مردم و دهها ویژگی دیگر که همگی آنها با واژه ی مردم همراه شده است. ولی چیزی که بیش از هر چیز در رفتار آنها خودنمایی می کند ، پنهان بودن و ناشناس بودن مردمانی است که با نقاب ریاکارانه ای از دادخواهی و درستکاری همراه شده است. دیگر چیزی به نام فروتنی در میان آنها یافت نمی شود. بی خردی و نادانی در میان آنها موج می زند ولی خودشان هرگز چنین چیزی را باور ندارند و با کوچکترین اشاره ای به این نادانی ها برآشفته و خشمگین می شوند.
چیزی که باید یادآور شد این است که همین کسانی که ما آنان را مردم می نامیم ، نخبگان و اندیشمندان و بزرگانی را که در میان آنها هستند ، هرگز از خودشان نمی دانند. مردم همیشه سوای شایستگان و بزرگان و نخبگان هستند. این یک معنای پنهان است که هر کجا واژه ی مردم را دیدید و شنیدید در پس آن می توان یافت. بسیاری از نخبگان و اندیشمندانی که با بزرگواری و فروتنی، تلاش کرده اند تا خودشان را از مردم بدانند، از سوی همین مردم رانده شده اند. اگر نتوانستند آن شایستگان را زمین گیر و گوشه نشین کنند ، پس از مرگشان با تاختن به آنان و باورهایشان آنها را نابود کردند و گاهی نیز با دستکاری اندیشه هایشان چنان بت دروغینی از آنها ساختند که هرگز کسی نتوانست ایشان را الگو یا راهنمای خویش سازد.
برآیند همه ی این رفتارها یک چیز است، اینکه برای آنکه تو را جزو خودشان بدانند نباید از آنها سرتر باشی. نباید چنان به چشم بیایی که آنها نگران شوند. نباید جوری زندگی کنی که آنها حس کنند کوچکتر از تو هستند. زیرا اگر چنین حس کنند، این گناه توست. فراموش مکن، آنهایی که نامشان مردم است همیشه بی گناه هستند. هر زمان که خود را کوچکتر و کوتاه تر از تو ببینند، برچسبی برایت خواهند ساخت تا تو «دشمن مردم» جلوه کنی. آسوده هستند که یاران فراوان دارند و تو شکست خواهی خورد. نام خود را «بیشترها» (اکثریت) گذاشته اند تا حساب کار دستت بیاید و بدانی که با چه کسانی روبرو هستی. اکنون می توانی هر اندازه که خواستی خود را جزو مردم بنامی. سرانجام ، این همان بیشترها هستند که تصمیم می گیرند تو را از خودشان بدانند یا نه. و اگر تو را از خودشان دانستند، این باید مایه ی فخر و سرفرازی تو باشد نه آنها. ارزشی ندارد که تو تا چه اندازه جزو «برترها» هستی زیرا جان و زندگی و نام تو در دستان بیشترها است. اگر نیرومند بودی، جایگاه داشتی، برنده بودی و آنگاه خود را بخشی از مردم دانستی، آنها شاد خواهند شد و حس قدرت و نیرومندی خواهند کرد؛ آنگاه تو را قهرمان خودشان خواهند دانست و به تو این پاداش را خواهند داد که تو را نیز از مردم بدانند؛ وگرنه وای به روزگارت.
ارزشی ندارد که تا چه اندازه اندیشه هایت را پنهان نگه داری، یا اینکه تنها برای خودت بیاندیشی و بنویسی و بنوازی و … . همینکه پی ببرند که تو «جور دیگری» هستی به سراغت خواهند آمد. نه برای اینکه از تو بیاموزند، بلکه برای آنکه لقمه ات کنند. اگر لقمه ی دندانگیری بودی و کیسه ی گدایی شان را با داشته هایت پر کردی، آنگاه تو را «مردمی» خواهند نامید وگرنه تو را تف خواهند کرد و ناسزا خواهند گفت. اگر در میان آنها کسانی هرچند انگشت شمار، بودند که خواستند بیاموزند یا در گروه برترها باشند، در یک چشم بر هم زدن، از فهرست مردم بیرون انداخته می شوند و آنها نیز «دیگران» نامیده خواهند شد.
نکته:
از خود بپرسید از آغاز تاریخ تاکنون در کدام سرزمین یا کدام کشور، مردمان آنجا به خاطر گناهانشان دادگاهی و محاکمه شده انده هتا اگر چنین چیزی نمادین بوده باشد یا تنها برای یادآوری و نوشتن در تاریخ (بی هیچ سزا و جزایی) انجام شده باشد. چرا؟!
(پاسخ به چرای این پدیده می تواند به روشن شدن یکی از بزرگترین فریب های تاریخ بیانجامد.)
پیشنهاد من این است که برای یک بار هم که شده باید چنین کاری انجام شود و چه بهتر که ایران ما نخستین کشوری باشد که دست به این کار می زند. ولی از آنجایی که در هر دوره ای ، مردم گناه گذشتگان خود را به دوش نمی گیرند دشواری های بسیار بر سر این کار خواهد بود. تاریخ نشان می دهد که مردم گناه خودشان را نیز به دوش نمی کشند چه رسد به گناه گذشتگان. آنانی هم که گاهی در گفته های خودشان از کردار گذشته خود می نالند بدین معنا نیست که پذیرفته اند تا برای آن تاوان بدهند.
شاید این پرسش نیز بسیار جای اندیشیدن داشته باشد که اگر انجام چنین داوری بزرگی را بپذیریم، چه کسی یا چه کسانی شایستگی و توان انجام آن را خواهند داشت؟ و آیا آن بیشترها خواهند گذاشت چنین رویدادی رخ بدهد؟!
آنچه که هرگز نباید فراموش کرد این است که مردم هرگز نباید پاسخگو باشند. آنها می توانند هر کس را که آنان را به آرزوهایشان نرساند یا آنگونه نبود که آنها بپسندند، به چهارمیخ بکشند و بدنام کنند. ولی از آنجایی که مردم همیشه بی گناهند، هیچکس نباید آنها را بازخواست یا برای رفتارشان سرزنش کند. (یادتان هست؟ آنها بیشتر هستند پس درست می گویند! و این زیربنای همان چیزی است که امروزه به آن رای مردم می گویند و بسیاری از کشورها به خود می نازند که حاکمانشان را اینگونه برمی گزینند).
مردم هرگز به هیچ کسی بدهکار نیستند، نه به کشورشان، نه به شایستگان، نه به گذشتگان و نه به آیندگان. اگر آنها شایستگی و شایسته سالاری و نخبگی را در میان خودشان نابود کردند، بی شک «صَلاحشان» در این بوده. آنها همیشه خوب و بد را می دانند. اگر دشمنانشان را پرستیدند، اگر مایه ی بی آبرویی یا ننگ کشور و تاریخشان شدند، اگر چنان گستاخ شدند که همه ی اندیشمندان و بزرگان و خردمندان را کشتند یا تاراندند، باز هم کسی نباید آنان را سرزنش کند. اگر عکس کسی را در ماه دیدند بی گناهند زیرا «کس دیگری» آنها را فریب داد. اگر همه چیز را رایگان و بی تلاش خواستند باز هم بی گناهند زیرا حقشان این است که رفاه داشته باشند. اگر دشمنشان را با سلام و صلوات به خانه آوردند تا همین مردم را در خیابان ها دار بزند بی گناهند زیرا گمان می کردند او آمده تا رستگارشان کند. اگر به دغلکاران و بدخواهان رای دادند بی گناهند زیرا امید به فردایی بهتر داشتند. اگر دروغ گفتند و فاسد شدند و به هزاران رفتار زشت گرویدند بی گناهند زیرا «جامعه» و روزگار سبب شده تا آنها چنین شوند. اگر چنان نادان بودند که گذشته ها را بارها و بارها تکرار کردند باز هم بی گناهند زیرا گرفتار بودند و باید به دنبال یک لقمه نانِ گدایی (امروزه نامش را یارانه نقدی گذاشته اند) می دویدند و زمان برای اندیشیدن یا خواندن تاریخ نداشتند.
ولی همین مردم بی گناه ، نه چهره ی اندیشمندان را در ماه می بینند، نه صدای موسیقی نوازندگان و هنرمندان را از درون چاه می شنوند ، نه برای شمایل یک دانشمند روی دیوار نمناک اشک می ریزند و نه نام کسانی همچون فردوسی و خیام و ادیسون روی «شُله زرد» نذری آنان می افتد. رازی و اینشتین و خوارزمی نیز هرگز آنان را خواب نما نمی کنند و کسی هم از میان خردمندان و دانشمندان قرار نیست از آن جهان برای نجات این «بی گناهان» بیاید.
یادمان نرود که بدبختی و رنج این مردم را همیشه دیگران رقم می زنند. آنان نقشی در سرنوشت خویش ندارند. آنان تنها در پیروزی هاست که سهم می برند. اگر به آنها ستم شد، اگر ندار و تنگدست بودند، اگر دچار جنگ و بیماری شدند، اگر هزاران کیلو مواد افیونی خریدند و فروختند و کشیدند، اگر دارایی شان را برای دلخوشی و رشوه به مردگان هزینه کردند و زیر گنبدهای زرینِ دشمنانشان به زاری و گدایی پرداختند، باید با آنها مهربان باشی زیرا آنها رنجدیده و دلسوخته هستند. اگر زیستگاه خود و جانوران را به نابودی کشاندند و همه جا را خشک و کویر کردند نباید آنان را سرزنش کنی. اگر روزی از سرنوشتشان به فغان آمدند و به جای دگرگون کردن خودشان، تو و دیگران را قربانی کردند، باید بپذیری که حق با آنهاست. همیشه کسی هست که آنها را به بیراهه برده باشد. اگر کسی نبود باز هم بی گناه هستند زیرا سرنوشت آنها چنین بوده.
یادمان نرود که مردم همیشه آزادند و باید آزاد باشند. آزادی «حق مسلّم» آنهاست. آزادند که چیزی نیاموزند. آزادند که چیزی نبینند و نشنوند. آزادند که درست ها را نادرست و نادرست ها را درست جلوه دهند. آزادند که نیندیشند و هیچکس نباید این آزادی را از آنها بگیرد. آزادند که روبروی گروهی مفت خور و زالو بنشینند و گفته های ابلهانه ی آنها را باور کنند و دلشان را خوش کنند که پرهیزگار شده اند. اگر برای دانستن و دیدن و شنیدن و آموختن، آنها را در تنگنا بگذاری، همیشه این خطر هست که برای بدست آوردن همان آزادی ها، شورش (انقلاب) کنند. آنان همیشه و همیشه شایسته ی آزادی هستند و اگر کسی آزادی آنها را گرفت باید سرنگون شود.
آنها همواره به دنبال برابری هستند (ولی یادتان باشد که برابریِ هر یک از این مردم باید با دیگری تفاوت داشته باشد وگرنه نابرابری رخ داده است). اگر به جای شایستگان نشستند پس اینها شایسته تر بوده اند. اگر درآمد ناچیزی داشتند کسی حق آنها را بالا کشیده و اگر درآمد آنها از شایستگان بیشتر بود از زرنگی و هوش خودشان بوده. تو را خوار می شمارند زیرا به سراغ دانش رفتی و به ریشت می خندند که نتوانستی میان دانش (علم) و دارایی (ثروت) ، آنچه که درست تر بود را برگزینی. به تو می آموزند که اگر بخواهی جزو برترها باشی از مال و ثروت خبری نخواهد بود. اگر دور از چشم آنها چنین چیزی رخ داد به تو خواهند فهماند که معنای برابری چیست. به تو خواهند فهماند که اگر هر دو را داشته باشی پس یک جایِ کارَت می لنگد؛ یا دزد و کلاهبردار هستی یا دانش و هنرت دروغ است. در میان چنین مردمی، اندیشمند و هنرمند باید همچون گدایان زندگی کند. با آنکه اندیشمندان و فرهیختگان را به ریشخند می گیرند ولی آرزوی نشستن بر جای آنان را دارند. برای همین هم از خرید و فروش مدرک دانشگاهی و پایان نامه و نمره گرفته تا خرید و فروش پُست و مقام و جایگاه حکومتی و هرگونه آدم فروشی کوتاهی نمی کنند. از دید چنین مردمی هر چیزی را می توان خرید و فروخت. اگر نتوانند چیزی که آرزویش را دارند، بخرند، شک نداشته باشید که چیزی برای فروش خواهند داشت. یا خودشان را می فروشند یا دیگران را. اینها همانهایی هستند که همواره می گویند « هر کسی قیمتی دارد » و تلاش فراوانی می کنند تا در همه جا همین قانون برپا باشد. و تو نمی توانی قانون آنها را زیر پا بگذاری وگرنه تو را به سزای گناهت خواند رساند.
اگر الگوی رفتاری چنین مردمی را با جانداران دیگر و جهان پیرامون دریابیم، الگوی رفتاری آنها را با مردمان شایسته نیز در خواهیم یافت. از دید چنین مردمی هر جاندار دیگری یا شکار است یا شکارچی. از آنجایی که چنین کسانی خودشان را برترین شکارچیان روی زمین می دانند پس هیچ رقیبی نباید داشته باشند و هر شکارچی دیگری باید نابود شود. پیآمد چنین چیزی این می شود که شیر و پلنگ و ببر و پرندگان شکاری یا کشته می شوند یا جایشان در قفس است که همین مردم نادان با خرید بلیت به دیدنشان بروند. هتا جاندارانی مانند نهنگ که هیچ خطری برای آدمیان ندارد تنها برای اینکه در برابرش خود را کوچک حس می کنند باید نابود گردد تا شاید حس کوچکی اینها کمی آرام گیرد. سخن کوتاه اینکه هرگونه تفاوت یا برتری باید نابود یا دربند گردد. چنین بینشی را در میان همگونه های خودشان نیز به کار می گیرند و پیام آنها چه درباره ی جانوران دیگر و چه درباره ی شایستگان و برترهای جامعه یکسان است: « آنها خطرناک هستند ». ولی چرا در گفتگوهای سیاسی یا اقتصادی و اجتماعی ، تا این اندازه مردم مهم هستند؟
مردم دو ویژگی بزرگ دارند که نمی توان هرگز آنها را نادیده گرفت:
1) نیروی کار و سازندگی فراوان
2) نیروی ویرانگری فراوان
نیروی مردم یا همان بیشترها را نمی توان هرگز نادیده گرفت. سوار شدن بر موج مردم، بزرگترین آرزوی زورمندان و نیرنگ بازان و همه ی کسانی است که شیفته ی موج سواری هستند. هتا گاهی اینکه کسی واژه ی مردم را در زمان و مکان درستش بکار ببرد می تواند موجی بزرگ به راه بیندازد زیرا بیشترها خودشان را پشت همین نام پنهان کرده اند.
با همه ی آنچه که تاکنون درباره ی مردم گفته شده است (چه گفته های اندیشمندان و مردم شناسان و چه گفته های مردم عادی) می توان برداشت کرد که هر جا سخن از مردم به میان می آید درباره ی بیشترها سخن گفته می شود و کسانی که ویژگی های بیشترها را نداشته باشند جزو مردم نخواهند بود.
فریبکاران و دغلکاران هر جا که بشود خودشان را به مردم می چسبانند تا نه تنها سوار بر نیروی بیشترها شوند بلکه نیروی بیشترها را به رخ مخالفین بکشند. آنان در گفتگوهای سیاسی یا مذهبی و ایدئولوژیک به خودشان اجازه می دهند تا اگر شما با آنان مخالف بودید، شما را از فهرست مردم کنار بگذارند. با این کار ، آشکارا به شما می گویند که دیدگاهشان از واژه ی مردم ، همان بیشترها یا اکثریت است و از دید آنها درستی یا نادرستی یک چیز، بستگی به پذیرش یا نپذیرفتن بیشترها دارد (این هرگز به معنای این نیست که دیدگاه بیشترها را می پسندند یا گرامی می دارند زیرا همین دغلکاران زمانی که به قدرت برسند بزرگترین برده داران جهان خواهند بود و برده های آنان نیز بجز همین مردم بی خرد نیستند). همچنین آنها با این کار به شما هشدار می دهند که از این پس، شما در تیررَس آنها و مردم هستید و باید خودتان را بپایید. اینها همان کسانی هستند که به هر قیمتی می خواهند بیشترها را به سوی خودشان بکشانند.
پیام پنهان و آشکار مردم یا همان بیشترها، همیشه این است که بی گناه هستند و هرگز در هیچ دادگاهی محاکمه نخواهند شد. بیشترها در گذر زمان با شیوه های زیرکانه ای خود را همواره راستین و برحق نشان می دهند و بهترین بهره را از بیشتر بودنشان می برند. پیام پنهان آنها به نخبگان نیز این است که اگر از ما نباشید نابود خواهید شد.
تنها دو راه چاره برای سربلندی و نیرومندی یک کشور هست. یا باید شمار برترها بیش از مردم عادی باشد تا جایی که بتوان میانگین مردم را از شایستگان و نخبگان دانست (شاید تاکنون هرگز چنین چیزی در هیچ کجای جهان به جز شهر همدان رخ نداده باشد) یا باید مردم یک کشور جایگاه خودشان را خوب بدانند و سرنوشت خودشان و کشورشان را به اندیشمندان و شایستگان بسپارند. گاهی شده که فرمانروایان و سردمداران یک کشور، بی آنکه از سوی بیشترها برگزیده شده باشند، جزو شایستگان و بزرگان بوده اند و گاهی نیز آن جایگاه را با زور به دست آورده اند تا شاید بتوانند کاری برای کشورشان انجام دهند ولی تاریخ نشان می دهد که چنین چیزی چندان پایدار نخواهد ماند. چنین فرمانروایانی یا از سوی همین بیشترها سرنگون شده اند یا پس از پایان عمرشان جایشان را به دغلکاران و فریبکاران داده اند؛ مگر آنکه تا زمانی که بر سر کار هستند شمار برترها و نیرومندان و شایستگان را افزایش دهند. تنها با چنین کاری است که می توان امید داشت فرمانروایی شایستگان ماندگار باشد.
شاید گفتن چنین سخنی خنده آور یا بسیار تلخ باشد که همه ی ویرانگری های تاریخ را همین بیشترها انجام داده اند ولی خودشان را از همه بی گناه تر می دانند. جنگ های خانمانسوز، نابودی جنگل ها و زیستگاه های زنده و جانوران، آلوده کردن زمین و هوا، به قدرت رساندن ستمگران و هم کاسه شدن با آنها، گسترش دروغ و نیرنگ در همه ی جهان تا جایی که شناسایی راستگویان بسیار دشوار شده است؛ و صدها رفتار شرم آور دیگر که همین بیشترها انجام داده و می دهند و جالب اینکه همه ی این رویدادها را به نام یک گروه اندک می نویسند که نامشان در تاریخ آمده است.
در کنار چنین مردمی، مردمان خردمندی نیز یافت می شوند که اگر در گروه نخبگان و برترها جای نمی گیرند ولی به اندازه ای فروتن و پاک هستند که همیشه و همیشه به بودنشان برای داشتن کشوری ارزشمند نیازمندیم. در نوشتاری دیگر به آنها خواهیم پرداخت.
دوست داشتن در حال بارگذاری...